تک سوار ِ دشت ِ مخملگون ِ رویایم
مرا بر قله فردای خود بنگر
مرا در اوج احساست تماشا کن
و یا در عمق افکارت بیاد آور
که امشب آسمانِ دیده ام ابریست
من امشب شوق مرموزی به دل دارم
میان تنگ راه کوچه قلبم
صدای پای مغروری
به روی سنگفرش سینه ام جاریست
و می دانم که تنها این توهستی
تک سوار ِ دشت ِ مخملگون ِ رویایم
تویی خورشید زر پوش حریم گرم فردایم
بیا امشب دمی با ما نشین و رونق بازار سرد جانفروشان شو
بیا اینک شراب خنده ات را در میان ساغر خاموش من افشان
که امشب سخت سرمستم.......
نظرات شما عزیزان: