کیم من
کیم من؟دردمندی، ناتوانی
اسیری، خسته ای، افسرده جانی
تذروی آشیان بر باد رفته
به دام افتاده ای، از یاد رفته
دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد
بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمارشد، مشکل شود کار
نه دمسازی، که با وی راز گویم
نه یاری، تا غم دل باز گویم
درین محفل چو من حسرت کشی نیست
به سوز سینه ی من، آتشی نیست
نظرات شما عزیزان: