کاش گل آزادی من میخندید
کاش در این قفس بسته تنگ
گل آزادی من می خندید
آن کبوتر که لب بامنشست
کاش احساس مرا می فهمید
به هواخواهی گیسوینسیم
کاش یک لحظه نمی آسودم
کاش در آن افق نیلیرنگ
شور یک فوج کبوتر بودم
مرغ در دام گرفتارمآه
به دل سوخته ام چنگ مزن
پروبالم شده خونبار وکبود
اینهمه جور مکن سنگ مزن
بازکن بازکن آن پنجرهرا
سوی آن وسعت خالی زملال
زندگی تلخترین خواب مناست
خسته ام خسته ازین خواب و خیال
کوله بار من دلخسته کجاست
دلم آرام ندارد نفسی
آه می خواهم ازاینجابروم
باز از دور مرا خواند کسی
بندیان خانه سیمرغکجاست
سوی آن با من پرواز کنید
آه باید بروم تا اشراق بالاحساس مرا باز کنید
نظرات شما عزیزان: