بازهم باران
بازهم باران ومنو یک پنجره ...
کنار پنجره ی اتاقم مینشینم وقطرات باران را که
ازگوشه ی برگهای زرددرخت حیاط میچکدنگاه میکنم
به یاد اشکهایی که ازگونه هایم سرازیرمیشد.....
این روزهای آسمان چقدر شبیه شبهای من است!...
sh
نظرات شما عزیزان: