برده است
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو برده است
بیگمان من میشوم بازنده و او برده است
اشک میریزم و میدانم که چشمان مرا
عاقبت این گریههای بیحد از سو برده است
آنقدر تلخم که هرکس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو برده است
من در این فکرم جهان را میشود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو برده است
یک نفر از خواب بیدارم کردوگفت کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو برده است
نظرات شما عزیزان: